کد مطلب:161828 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:149

دروغی نسبت به ام کلثوم
اول: نقل كنند كه از حبیب بن عمرو كه رفت خدمت امیرالمومنین علیه السلام، بعد از رسیدن ضربت به فرق مباركش، و اشراف و رؤساء قبایل و شرطة الخمیس در محضر انورش بودند. می گوید:

و ما منهم احد الا و دمع عینیه یترقرق علی سوادها حزنا علی امیر المؤمنین علیه السلام. و به فرزندان آن جناب نظر كردم كه سرها را به زیر انداخته و ما تنفس منهم متنفس الا و ظننت ان شطا یاقلبه تخرج من انفاسه. می گوید: اطبارا جمع كردند و اثیر بن عمر، ریه گوسفند را باد كرد و داخل آن جراحت كرد و بیرون آورد. دید به مغز سر آلوده است. حاضرین پرسیدند: فخرس و تلجلج لسانه. مردم فهمیدند و مأیوس شدند. پس سرها به زیر


انداخته، آهسته می گریستند از ترس آن كه زنان بشنوند جزاصیغ بن نباته كه طاقت نیاورد و نتوانست خودداری كند دون ان شرق بعبرته. پس حضرت چشم باز كرد و بعد از كلماتی، حبیب می گوید: گفتم: یا ابا الحسن لایهولنك ما تری و ان جرحك غیر ضائر، فان البرد لایزیل الجبل الاصم و نفحة الهجیر لایجفف البحر الخضم و الصل یقوی اذا ارتعش و اللیث یضری اذا خدش. بعد حضرت جوابی داد و ام كلثوم شنید و گریست حضرت او را خواست، داخل شد خدمت پدر بزرگوارش. و ظاهر این نقل چنین است كه در حضور همه آن جماعت آمد و عرض كرد: انت شمس الطالبین و قمرالها شمیین، دساس كثبها المترصد، و ارقم اجمتها المتفقد، عزنا اذا شاهت الوجوه ذلا، جمعنا اذا الموكب الكثیر قلا. تا آخر این خبر مسجع مقفی كه از شنیدنش نفس محظوظ می شود ولكن صد حیف كه اصل ندارد. و در اصل شریق ثقه جلیل عاصم بن حمید، خبر عمرو و آمدن جراح را دارد [1] ، ابدا از این كلمات در آن چیزی یافت نمی شود. و همچنین ابوالفرج [2] در «مقاتل الطالبین» معالجه اثیر بن عمر را ذكر


كرده بدون این شرح و حواشی.


[1] الاصول الستة العشر، اصل عاصم بن حميد، ص 38.

[2] در كتب قدماء، مفصلترين عبارت در جريان آمدن طبيب، از أبي الفرح اصفهاني در «مقاتل الطالبين» است و البته سخني از حبيب بن عمر نيست. در «روضةالواعظين» فتال نيشابوري (متوفاي 508) آمده است: كه حبيب بن عمر گفت بر اميرالمومنين عليه السلام وارد شدم در همان بيماري كه از دنيا رفت به حضرت عرض كردم: جراحت شما چندان مهم نيست و بهبودي مي يابيد. و حضرت از شهادت خود خبر داد. من گريستم و ام كلثوم نيز گريست كه در كنار بستر حضرت نشسته بود. (روضةالواعظين، ص 138 - 137) در اين نقل سخني از آمدن جراح نيست و دنباله مطلب درباره ام كلثوم در هيچ كتاب معتبر و حتي اجمالا قابل اعتنائي نيامده است. ظاهرا جاعلين مضمون چند خبر را در هم آميخته و مطالبي را كه لازم دانسته اند بر آن افزوده اند و مجموع اين داستان را به حبيب نسبت داده اند. براي وارسي اين مطلب كتابهائي چون «اخبارالطوال»، «الامامه و السياسة»، «تاريخ يعقوبي»، «الفتوح»، «ارشاد» مفيد، «اعلام الوري» طبرسي، «المنتظم»، «كامل» ابن اثير، «تذكرةالخواص»، «مطالب السؤول»، «كامل» بهائي مراجعه شد و در اين كتابه نه سخن از جراح است و نه صحبتهاي حبيب بن عمر. كاشفي در «روضةالشهداء» (ص 169) مي گويد: عمر بن نعمان جراح را از حجره درآوردند چون ديده جراح بر جراحت امير افتاد عمامه از سر بگرفت و جامه بر تن چاك زد و گفت: واويلا اين شمشير را به زهر آب داده اند و اين جراحت مرهم پذير نيست. عين عبارت در «روضةالواعظين» آمده، در «امالي صدوق» ص 192 موجود است و به نظر مي رسد «روضةالواعظين» همان نقل را با حذف سند صدوق نقل كرده باشد. (رك: مقاتل الطالبين، أبي الفرج اصفهاني، تحقيق سيد احمد صقر، ص 51، قم، منشورات شريف رضي، طبع اول، 1414؛ بحارالانوار، ج 42، ص 234) حال اگر بر آنچه محدث نوري آورده، اضافه كنيم حوادث و جرياناتي كه برخي از مداحان و روضه خوانان با آب و تاب در اين جريان بر هم مي بافند، مثنوي هفتاد من كاغذ شود. چون شير آوردن يتيمان كوفه براي آن حضرت، گذاشتن دست امام حسين عليه السلام ميان دست حضرت عباس عليه السلام و گفتن اين كلمه كه پسرم حسين را به تو مي سپارم مبادا دست از او برداري!! و... چون وقتي بنا بر تسامح و تساهل و جواز استفاده از ذوقيات شود، چندان نياز به داشتن مدرك نخواهد بود. امروز شرط موفقيت در منبر، داشتن سواد و فضل و توغل دقيق در تارخ و سيره نيست، ذوق و صداي گرم و بي پروائي شرط لازم است. و اگر اين روند ادامه يابد، چندين (مسنا) و بلكه هر سال يك «مسنا» به دست توانا و ذهن جوال گويندگان ايجاد خواهد شد. لطف خدا آن بوده، كه هنوز تجري و جسارت كتابت اين ذوقيات فراهم نشده و سينه به سينه و مجلس به مجلس در السنه مداحان و گويندگان مي چرخد و الا سندي جديد از تاريخ و سيره معصومين و مقاتل اهل بيت فراهم مي آمد كه هيچ مورخي توان تدوين آن را نداشت.